آیه‌های سپید پیامبری خاکستری

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۹
    قد

...

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ب.ظ

 

ما کان

           ما یکون:

"ما هیچ...

            ما نگاه..."×

 

 

× از سهراب


  • محمّد نقیان

 

روزی که دور نیست

گنجشک سرزمین مقدس

پرواز پرحماسهٔ خود را

با بالهای سرخ ابابیل

تکرار میکند

 

روزی که رود اردن

                   راهش را

رو به مدیترانه عوض میکند

لبریز از قصاید درویش

دریای مرده را

بیدار میکند

 

زیتون پیر،

        باز 

             کبوتر را

بر آشیان شانهٔ امنش

از عطر خنده‌های خداوند

سرشار میکند

 

روزی که دور نیست

کابوس‌های صخرهٔ صهیون

تعبیر حسن یوسف را خواهد دید

دستان کودکان فلسطین،

                      به جای سنگ

از گوشه‌گوشه‌اش

آوازهای روشن داوود را خواهدچید

 

روزی که دور نیست

تقدیر ناگزیر جهان، غیر نور نیست!

 

 

  • محمّد نقیان

حسرت...

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

 

خیره به پنجرهء روبرو

 خشکیده بر دیوار

 سر گوزن

 

 

  • محمّد نقیان

باز هم اردیبهشت گذشت و تو را نبوسیدم...

سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

سلام دوستان عزیز؛ دلم تنگ همه شماست... ببخشید که به خاطر خرابی کامپیوتر و خودم این مدت نتونستم خدمت برسم و جواب محبتاتون رو بدم. امیدوارم بتونم باز اینجا فعال باشم.

 

 

دریای علی الطّلوع و لنجی باشد

من باشم و تو، خلوت دنجی باشد

صبحانه هم از لبت... ولی نه، بگذار

در قافیه ام نان ِ برنجی باشد!

 

 

  • محمّد نقیان

«پدر» و «مادر»...

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ق.ظ

 

 

 

 

 

.: پدر :.


روزی این آیه را

بر گل‌دسته‌ای به بلندای برادرم

در گوش‌های آجری شهر

فریاد می‌کنم:

همانا برای من

پدر

از هر عبادت سودمندی

برتر و والاتر است

حتّی نماز جمعه!

 

 

.: مادر :.

 

نه زمین و نه باران

نه آفتاب و نه آتش

نه فرشتگان روزی‌آور

و نه حتّی خدا...

 

این، شیارهای پرنور دستان مادر است

که به نان

               برکت می‌دهد!

 


  • محمّد نقیان

عشق محمّد بس است و آل محمّد!

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۴۸ ق.ظ

 

 

نه شاهینی

و نه عقلت

به دامنه‌ی پرواز کبوتران نجف می‌‌رسد؛

همین!

 

سیگاری روشن می‌کنم

و به ترانه‌ای از اولاد علی می‌اندیشم

که ناخوانده مانده برای روز مبادا

که زودتر بادا!...

 

 

پی‌نوشت:

از جناب آقای حسین‌نژاد بخوانید: من شیعه‌ام!

و طرح سرکارخانم مردانی را ببینید: پنج خطّ حمّال شیطان!

سخن آخر: نام خانوادگی من «نقیان» است؛ تا کور شود هر آن که نتواند دید!

 

  • محمّد نقیان

یک دست بر آسمان و دستی، پهلو...

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

خواستم از او بنویسم؛

قلم از پهلو

              شکست...

 

 

  • محمّد نقیان

تاق

پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۴۵ ق.ظ

 

سلام. بی‌ هیچ حرف دیگری، از خدای مهربان، سالی پربرکت برای سروران و عزیزان آرزو می‌کنم. نوروزتان مبارک! 

 

 

 1) 

همه منتظرند

مسیح برگردد؛

من

چشم‌به‌راه مریم‌ام... 

 

2)

آه ِ من هرگز نمی‌گیرد تو را بانو

گرچه می‌سوزد دلم، امّا خیالت تخت

شعله‌اش آبی‌ست! 

 

 

  • محمّد نقیان

غبار این بیابون بی‌سواره...

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۰۹ ق.ظ

 

 

ای فال‌گیر  ِ کوچک ِ خوش‌لهجه!

در دست‌های گنگ ِ بلاتکلیف

دنبال ردّ پای کدامین غریبه‌ای؟

 

این بغض‌های سرزده

                                معنا نمی‌شوند

 

زحمت نده زمین و زمان را!

در من مسافری‌ست

                             که هرگز نمی‌رسد...

 

 

پی‌نوشت: عنوان این‌پست، از آوازی‌ست محلّی...

 

  • محمّد نقیان

...

سه شنبه, ۶ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۵۹ ب.ظ

 

 

 

وقتی برادرم مرد در آن غروب سنگین

حتّی کبوتران هم انگار مرده بودند

گنجشک‌های خسته در زخمه‌های سرما

آوازهای خود را از یاد برده بودند

 

  • محمّد نقیان