آیه‌های سپید پیامبری خاکستری

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۹
    قد

۱۷ مطلب با موضوع «اشعار من :: آزاد» ثبت شده است

سرخ‌گل...

شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ

می‌توانست

ساقه‌علفی بی‌نام باشد

محض سبز بودن باغچه

یا قدر چاشنی سفره‌ای

یک‌ پیش‌دستی سبزی

امّا

به هیئت گل سرخی شکفت‌

#محمد_نقیان



  • محمّد نقیان

چنین که تویی...

سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۴۶ ب.ظ

 

به  عبّاس حسین‌نژاد که عزیز است:

 


می‌توان ماه بود
و در خیال برکه‌ای کوچک گنجید
می‌توان گستره‌ای سبز بود
نقش بسته بر چشمان کودکی
می‌توان غزلی بود بالیده در قرن‌ها
و زمزمه شد بر لبان عابری غریب
چنین که تویی
نشسته بر دلِ کوچکم

 

 

  • محمّد نقیان

یکّه‌سوار

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۵۶ ب.ظ

تو که سوار بادهایی و
ارّابه‌نشین ابرها
عازمی به فتح کدامین سرزمین
در سینهٔ کدام مرد؟

محمد_نقیان

  • محمّد نقیان

جیلان...

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ
 

ماشه را
 بر شقیقه ات میچکانی
 و خونت ستاره میشود
 شتک زده بر دیوار شب
ماشه را میچکانی
و کوبانی نه،
من سقوط میکنم
 
  • محمّد نقیان

حسرت...

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

 

خیره به پنجرهء روبرو

 خشکیده بر دیوار

 سر گوزن

 

 

  • محمّد نقیان

«پدر» و «مادر»...

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ق.ظ

 

 

 

 

 

.: پدر :.


روزی این آیه را

بر گل‌دسته‌ای به بلندای برادرم

در گوش‌های آجری شهر

فریاد می‌کنم:

همانا برای من

پدر

از هر عبادت سودمندی

برتر و والاتر است

حتّی نماز جمعه!

 

 

.: مادر :.

 

نه زمین و نه باران

نه آفتاب و نه آتش

نه فرشتگان روزی‌آور

و نه حتّی خدا...

 

این، شیارهای پرنور دستان مادر است

که به نان

               برکت می‌دهد!

 


  • محمّد نقیان

عشق محمّد بس است و آل محمّد!

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۴۸ ق.ظ

 

 

نه شاهینی

و نه عقلت

به دامنه‌ی پرواز کبوتران نجف می‌‌رسد؛

همین!

 

سیگاری روشن می‌کنم

و به ترانه‌ای از اولاد علی می‌اندیشم

که ناخوانده مانده برای روز مبادا

که زودتر بادا!...

 

 

پی‌نوشت:

از جناب آقای حسین‌نژاد بخوانید: من شیعه‌ام!

و طرح سرکارخانم مردانی را ببینید: پنج خطّ حمّال شیطان!

سخن آخر: نام خانوادگی من «نقیان» است؛ تا کور شود هر آن که نتواند دید!

 

  • محمّد نقیان

یک دست بر آسمان و دستی، پهلو...

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

خواستم از او بنویسم؛

قلم از پهلو

              شکست...

 

 

  • محمّد نقیان

تاق

پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۴۵ ق.ظ

 

سلام. بی‌ هیچ حرف دیگری، از خدای مهربان، سالی پربرکت برای سروران و عزیزان آرزو می‌کنم. نوروزتان مبارک! 

 

 

 1) 

همه منتظرند

مسیح برگردد؛

من

چشم‌به‌راه مریم‌ام... 

 

2)

آه ِ من هرگز نمی‌گیرد تو را بانو

گرچه می‌سوزد دلم، امّا خیالت تخت

شعله‌اش آبی‌ست! 

 

 

  • محمّد نقیان

اسکندرآسا بر لب آب حیات آمد...

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۳۸ ب.ظ

 

 

باخبر شدم که استاد رضا کاظمی نمایشگاهی مجازی برای فروش آثارشون به نفع امور خیریه برگزار کردند که دوستان می‌توانند از آن بازدید کنند و هم از زیبایی آثار خط، نقاشی و کاشی بهره ببرند و هم زیبایی یاری...

 

 

دیزاین دکور

 

==========================================

 

 


 
 
عاشقی که
برای آدم حواس نمی‌گذارد!

جا گذاشته‌بود
دست‌هایش را
کنار علقمه...

 

 
 
 
 
 
 
پی‌نوشت: 
به "زهیر" گفته بود: «به خدا قسم فداکاری خود را به گونه‌ای ابراز کنم و به تو نشان دهم، که هرگز نظیرش را ندیده باشی!»
این شعر یادگارمحرّم پارسال است.
عنوان مطلب، مصرعی‌ست از نوحه‌ای...


  • محمّد نقیان