دورادور...
مثل نور آفتاب
لابهلای ابرهای توبهتو
خط بهخط رسیده تا زمین
خنده تو هم
رسیده است
از میان شهرها و دشتها
تا همین سطور واژهچین
- ۳ نظر
- ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۴
مثل نور آفتاب
لابهلای ابرهای توبهتو
خط بهخط رسیده تا زمین
خنده تو هم
رسیده است
از میان شهرها و دشتها
تا همین سطور واژهچین
مائیم و دلی و درد و داغی دیگر
خاموشی ماه شبچراغی دیگر
دامانش باغ ما، بهار ما بود
دل را چه کنیم خوش به باغی دیگر
ای دست با سخاوت آیینه زارها
عطری بزن به پیرهن بی بهارها
میگشت به دنبال نشانی دیگر
در شعر به جستجوی آنی دیگر
حرف از لب او طعم غریبی میداد
او مردی بود از زمانی دیگر
الا کـه شانه تـو استـواریم آمـوخت
بنــا نبــود کـــه پشـــت مـــرا بلــرزانی
بنا نبود که خورشید چشم هایت را
به زیـر ابـری از خـاک هــا بپـوشـانی
تسلی دل غمدیده ام شده است، پدر
که در مه رمضان پیش دوست مهمانی
به حکم خدا یعقوب ما را بوی پیراهان به مشام روح رسید و گریبان جان به شوق درید که در ماه ضیافت الله میهمان شهید رمضانش باشد داغی که به سینه داشت از فراق دو نور دیده به مرهم اجل درمان کرد، گرچه ما را به دوریش پریشان داشت. "بلی، فرقت یاران سخت است و جدایی جسم و جان بازیچه نیست. ایام هجر است و لیالی بی فجر. درد دوری هست و تاب صبوری نیست."× مگر آنکه خدای تعالی مهر بورزد و از صبوری آن پیر عزیز به بازماندگانش بیاموزد که خدایمان کافی است در همه حال...
با تشکر از کلیه عزیزانی که همراهیشان در سوگ پدر، تسلّیبخش ما بود، به اطلاع میرساند مراسم یادبودی روز جمعه مورخ 20/4/93 در محل مسجد حجّت تهران واقع در بزرگراه رسالت - مجیدیه شمالی - 16متری اول شمالی برگزار میگردد.
× از منشآت قائم مقام.
کاش مثل فیلمها
لحظهای که پاک نااُمید میشدم
با تکان پلکهای تو...
کودک یتیم!
خشتخشت شوکت شب سیاه
آه توست
مات ماجرای این و آن مشو
دیپلماتهای هرکجا
اگر
پای قطعنامهها
تو را ز یاد میبرند
باز هم طلوع آفتاب
از حدود شرقی نگاه توست