یک رباعی
میگشت به دنبال نشانی دیگر
در شعر به جستجوی آنی دیگر
حرف از لب او طعم غریبی میداد
او مردی بود از زمانی دیگر
- ۱۰ نظر
- ۰۵ مهر ۹۳ ، ۰۵:۱۶
میگشت به دنبال نشانی دیگر
در شعر به جستجوی آنی دیگر
حرف از لب او طعم غریبی میداد
او مردی بود از زمانی دیگر
کاش مثل فیلمها
لحظهای که پاک نااُمید میشدم
با تکان پلکهای تو...
کودک یتیم!
خشتخشت شوکت شب سیاه
آه توست
مات ماجرای این و آن مشو
دیپلماتهای هرکجا
اگر
پای قطعنامهها
تو را ز یاد میبرند
باز هم طلوع آفتاب
از حدود شرقی نگاه توست
مردم! خبر، خبر!
توفیق ناشران گرامی:
چاپ هزاربارهٔ آثار ِ بیاثر!
ما کان
ما یکون:
"ما هیچ...
ما نگاه..."×
× از سهراب
روزی که دور نیست
گنجشک سرزمین مقدس
پرواز پرحماسهٔ خود را
با بالهای سرخ ابابیل
تکرار میکند
روزی که رود اردن
راهش را
رو به مدیترانه عوض میکند
لبریز از قصاید درویش
دریای مرده را
بیدار میکند
زیتون پیر،
باز
کبوتر را
بر آشیان شانهٔ امنش
از عطر خندههای خداوند
سرشار میکند
روزی که دور نیست
کابوسهای صخرهٔ صهیون
تعبیر حسن یوسف را خواهد دید
دستان کودکان فلسطین،
به جای سنگ
از گوشهگوشهاش
آوازهای روشن داوود را خواهدچید
روزی که دور نیست
تقدیر ناگزیر جهان، غیر نور نیست!
خیره به پنجرهء روبرو
خشکیده بر دیوار
سر گوزن
سلام دوستان عزیز؛ دلم تنگ همه شماست... ببخشید که به خاطر خرابی کامپیوتر و خودم این مدت نتونستم خدمت برسم و جواب محبتاتون رو بدم. امیدوارم بتونم باز اینجا فعال باشم.
دریای علی الطّلوع و لنجی باشد
من باشم و تو، خلوت دنجی باشد
صبحانه هم از لبت... ولی نه، بگذار
در قافیه ام نان ِ برنجی باشد!
.: پدر :.
.: مادر :.