آیه‌های سپید پیامبری خاکستری

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۹
    قد

۱۷ مطلب با موضوع «اشعار من :: آزاد» ثبت شده است

راست نوشته‌بودی؛ امّا...

يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۴۲ ب.ظ

 یک خبر:


جشن رونمایی مجموعه ی "پروانه های ابری"

 خدمت سرکارخانم اکبریان, تبریک عرض می‌کنم.

و امّا شعر:


 
بیدارم می‌کنی
باهم چای می‌نوشیم
خیابان‌های تازه‌به‌خورشید‌رسیده را
قدم می‌زنیم
امّا...
 
همه‌ی ‌شعرهای عاشقانه را
به موهایت گره می‌زنم
لاجرعه سرمی‌کشم
چشم‌هات را
به اوّلین گل سرخ که می‌رسم
می‌بوسم‌اش
و ترانه‌ای که دوست داری
برایت می‌خوانم
امّا...
 
بهار را به گردن‌ات می‌آویزی
میوه‌ی تابستان را
برایت پوست می‌گیرم
پاییز برایم سوپ می‌پزی
و تمام زمستان را
در آغوش‌ هم به خواب می‌رویم
امّا...
 
شب می‌رسد
از خواب می‌پرم
دوباره نامه‌ات را می‌خوانم
راست نوشته‌بودی:
"ما برای هم ساخته نشده‌ایم"
امّا
این همه دل‌تنگی برای چیست؟
 
 

  • محمّد نقیان

اردی‌بهشت هم گذشت و تو را نبوسیدم...!

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۰:۳۵ ق.ظ



1

قناعت کردیم به گوساله‌ها...

موسی که برگردد

شاخ در می‌آورد!

 

2

با دهان باز

کنار در مانده...

بی‌من رفتن‌ات را باور نکرده

کفشم حتّی!

 

3

دعامان کرد که:

«دوستانم هرکجا هستند

روزهاشان پرتقالی باد!»*

امّا چرا سهم من شد

پرتقال خونی!

 

4

چه سرّی‌ست؟

هربار تو را مرور می‌‌کنم

لب‌هایم

بوی سیگار می‌گیرند!


5

تو را به خدا شمعی روشن کن!

فالی بگیر!

غزلی بخوان!

پروانه‌ای توی قلبم

پرپر می‌زند...

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* از سهراب

 

  • محمّد نقیان

بی‌تویی...

شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۰، ۰۶:۵۵ ب.ظ

 

 

1

خسته‌ام

از این خیابان‌ها

که هرچه پرسه می‌زنم

به بهار نمی‌رسند

و این تقویم لعنتی

که گم کرده 

فصلی را

به نام تو...!


2

به جرم دوست‌داشتن‌ات

پاهایم را قلم کردند

حالا من مانده‌ام و

به قدر تمام خیابان‌ های شهر

مشق شب...

 

 

  • محمّد نقیان

گواهی پیش از فوت

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۸۹، ۱۰:۴۹ ب.ظ

 


سرطان ریه مرا می‌کشت

اگر 

سیگار را ترک نکرده بودم؛

حالا امّا

که تو مرا ترک کرده‌ای

فکر می‌کنم

در جایی که مانع کسب است

بمیرم

از ایستادن بی‌جای قلبم،

یا از سل که بیماری عشّاق است و 

شعرهای خونینی که

هرشب سرفه‌شان می‌کنم،

یا از نداشتن گرمی آغوش‌ات

سینه‌پهلو می‌کنم،

یا جگرم را تکّه‌تکّه خواهد کرد 

شوکرانی

که از چشم‌های تو 

به کام کلامم ریخته؛

یا شاید...

شاید...


به هرحال

از این مطمئن‌ام:

مرگ من

مربوط می‌شود

به حوالی ِ سینه‌ام!

 

  • محمّد نقیان

دیروز... امروز... فردا...

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ۰۷:۲۶ ب.ظ

 

 

دیروز غزلی بودم

آویزه‌ی آسمان...


بی‌مطلع نگاهت

بانو!

دارم پیر می‌شوم

قصیده‌ای

کنج دفتر خاموشی...


باید که تکه‌تکه کنم خود را

فردا شاید

هم‌پای عبورت 

از 

این سطور غبارگرفته

متولّد شوم

در چارپاره‌ای...

 

  • محمّد نقیان

شعربازی!

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۸۹، ۰۹:۲۴ ب.ظ

 

قایم می‌کنم

خودم را

گوشه و کنار این 

برگه‌های مچاله 

توی گرفت و گیر خط‌خوردگی‌هام 

پشت این بغض‌های جوهری


قول می‌دهی

پیدایم کرده باشی

آخر این شعربازی؟!

 

  • محمّد نقیان

ردیفی برای همیشه

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۸۹، ۰۹:۴۰ ب.ظ

 

به نام خداوند لوح و قلم

 

گاهی وقت‌ها، نه می‌شود اعتراض کنی، نه می‌شود گریه کنی، نه می‌شود بخندی، و نه حتّی می‌شود "دوستت دارم" ِ باد کرده در گلویت را به گوشش برسانی!

این‌طور وقت‌ها، راهی نیست جز این که کاسه‌کوزه‌ی احساست را سر قلمت بشکنی و تمام حرف دلت را بریزی روی کاغذ...

من یکی که این طوری‌ام!

حالا دلم می‌خواهد یکی‌یکی شعرهام را بزایم و بزرگشان کنم. به گمانم این‌جا مهد خوبی‌ست برای بچّه‌های قد و نیم‌قد من که هم به بازی‌شان برسند و هم درس ازبر کنند.

مولوی را "مفتعلن‌مفتعلن" کشت؛ برای همین من ِ ترسو،  رخت ِ سپید بر تن ِ شعرهام پوشانده‌ام!

 آن‌ها که نگاهشان می‌کنند، چشمانشان را دعا خواهم کرد.

آن‌ها که نگاه می‌کنند ونقدش هم می‌کنند، هم چشمانشان را دعاگو خواهم بود و هم قلمشان را!

 

 

١

 با اوِِِّلین جرعه‌ی چشمانت

گیلاس

افتاد؛

پای جاذبه پیچ خورد،

سیب‌ها

به درخت چسبیدند؛

خط خورد

نام نیوتون از کتاب‌ها

 

من

او را

شکست دادم

تو

زمین را...!

 

 2

سر رفت یادت

از انتهای قافیه‌ها

بغضی

ردیف شد...

 

 

  • محمّد نقیان